بامداد روز شنبه با فرماندهی سنتکام حملهای گسترده با تکیه به هواپیماهای جنگی امریکایی و هواپیمای پشتیبانی اردنی از پایگاه برج ۲۲ و آتشباری توپخانهای به ۷۰ نقطه استقرار داعش در سوریه انجام و ادعا شد که ۱۳ نفر از افراد داعش و زیرساختها و انبارهای مهمات و تسلیحات آن در مناطق میانی و صحرای شرق حمص هدف قرار گرفتند. این حمله بنا به اعلام رسمی ترامپ و وزیر جنگ او پیت هگست، با به کارگیری ۱۰۰مهمات هجومی به تلافی حمله یک هفته قبل داعش به نیروهای گشتی امریکا در شرق تدمر یا شهر پالمیرا انجام گرفت.
جالب است که از همان روز، خط و نشان مقامات امریکایی علیه داعش شروع شده و بامداد روز شنبه (دیروز) عملیات انتقامی امریکا آغاز شد و وزیر جنگ امریکا باز هم تهدید کرد که در کل جهان به هرگونه تهدید علیه امریکاییها پاسخ محکم خواهند داد.
منابع حقوق بشری در سوریه که وابسته به لندن هستند تعداد کشتههای داعش را کمتر اعلام کردند و جالب است بدانیم منطقه بادیه در شرق حمص تا مرزهای عراق منطقهای بیابانی و فاقد هرگونه شرایط استقراری و حیاتی است و تیمهای تروریستی داعش بنا به مأموریت از نقطهای به نقطه دیگر تحرک میکنند و معلوم نیست نیروهای عملیاتی امریکایی، در این حمله نظامی، به چه نقاطی حمله کردهاند.
نکته دیگر اینکه داعش از همان ابتدای شکلگیری در سوریه به عنوان رقیب تحریرالشام و مدعی کارگزاری از سوی القاعده بود که نهایتاً در تقسیم کار جغرافیایی و پس از درگیریهای محدود با جبهه النصره یا همان تحریرالشام ثقل خود را در عراق قرار داد و سوریه را به جبهه النصره واگذار کرد، در حالی که به دلیل بنیه نظامی، برخی از شاخههای خود را در ادلب و مناطق پیرامونی آن حفظ کرد و بعدها نیروهای خود را به سمت شهر حماه و حمص و بادیه شرق حمص گسترش داد که در عمل زیر چتر جولانی و تحریرالشام بودند.
دلیل این بود که شاخههای افراطی القاعده از چین و آسیای مرکزی و قفقاز و ترکیه و چند کشور دیگر، نیز در زیرمجموعه جولانی و جبهه النصره باقی مانده بودند.
در ریلگذاریهای ارتباط سرویسهای اطلاعاتی غربی و اسرائیلی، داعش به اسرائیل رسید و جبهه النصره و زیرشاخههای القاعده، با ترکیه و امریکا و انگلیس متصل ماندند و در واقع کارت عملیاتی و نیابتی کشورهای یادشده بودند.
طی یک سال گذشته از سقوط بشار اسد و حاکم شدن جولانی، شاهد تجاوزات و حملات و اشغالگری جدید رژیم صهیونیستی در سوریه بودیم. امریکا در پروژهای فراتر از خواستههای اضطراری و راهبردی و توراتی رژیم صهیونی سناریوهای چندلایهای را دنبال میکرد که در قیاس با صهیونیستها و نتانیاهو نوعی سیطره نرم بر سوریه و حفظ ظرفیتهای تجزیه این کشور را نشان میداد.
امریکاییها چه در غزه و چه در لبنان و به ویژه در سوریه با توافقاتی که با جولانی در سوریه داشتهاند رویکرد ادامه جنگافروزی را به نفع راهبردهای خودشان نمیدانند و رفتار رژیم صهیونی در سوریه را به شدت زیانبار میدانند.
در لبنان هم امریکا به این نتیجه رسیده که راهبرد خلع سلاح حزبالله یا خلع سلاح حماس در غزه راهحل نظامی ندارد و باید از روشهای هوشمندانه و نرم، برای سلطه بر این مناطق استفاده کند.
با اینکه قرار بود نتانیاهو در ۲۸ دسامبر به امریکا رفته و با ترامپ در مسائل منطقهای به توافقاتی دست یابد، ولی دست خالی نتانیاهو کارت چانهزنی را در اختیار قرار نمیداد و سند امنیت ملی جدید امریکا هم مفاهیم جدیدی از میزان مداخلهگری نظامی امریکا در جهان بروز داده است که نتانیاهو را مجبور به شیطنت ویژه ژنتیکی صهیونیستی کرده تا به دنبال مجبورسازی ترامپ در سوریه برود تا آموزههای توراتی در سوریه و کریدور داوود تا شرق فرات و شمال عراق را در دسترس او قرار دهد، لذا با عملیات تروریستی داعش در تدمر، به نیروهای امریکایی حمله کرد تا شرایط را برای آنها باثبات معرفی نماید و همگرایی امریکا و جولانی را به واگرایی تبدیل و امریکا را مجبور به همراهسازی با خود کند. ترامپ با این بهانه و ترور رائد سعد از فرماندهان حماس در غزه، توماس باراک را به اسرائیل فرستاد و گوش نتانیاهو را کشید که حق هیچگونه اقدام نظامی در غزه و لبنان و سوریه را ندارد و در صحنه میدانی هم در کل منطقه دستور بایکوت فعالیتهای موساد را صادر کرد تا تحت فشار قرار گیرند.
حمله نظامی به داعش در بامداد شنبه قبل از اینکه پاسخ به داعش باشد، پاسخ به نتانیاهو است و نکته بسیار مهمتر اینکه، امریکا و ائتلاف بینالمللی مبارزه با داعش که سالهاست در سوریه قرار دارند چرا تا به حال این اهداف ادعایی در سوریه را هدف قرار نداده و اکنون و به تلافی قتل نظامیان امریکایی، یکباره رگ مبارزه با تروریسم داعش را فعال کردهاند؟
اگر نتانیاهو شنوایی کافی در مقابل ترامپ نداشته باشد، از هم اکنون باید سفر به امریکا را برای نتانیاهو، بیحاصل بدانیم و فصل جدیدی از رخدادها را در اسرائیل و منطقه شاهد باشیم.